سینامنش

وقت سفارت

1398/1/31 13:09
نویسنده : مومو
325 بازدید
اشتراک گذاری

سلام مامان جون . یه سه سالی بود که برات هیچی ننوشته بودم و بات حرف نزده بودم. خیلی اتفاقها افتاده که بی خبری..... هیجانات زیاد؛ خوبی، بدی و خلاصه داستانهای زیادی را پشت سر گذاشتیم.

آخرین باری که برات نوشتم مال خرداد 95 هست  و بعدش من از اون شرکت اومدم بیرون. بعد از 13 سال و کلی خاطره .....بعدش (با قرارداد گلستان وسیمرغ) رفتم بیمه. از بیرون اومدنم خیلی راضی بودم. تجربیات خوبی نصیبم شد.  ممنون که دعامون کردی. محل کارم الان اومده منطقه آزاد که دوستش دارم.😉

راستی اونوقتها ما تو خونه 45 متری شهنواز بودیم. الان یه آپارتمان 75 متری خوشگل موشکل نوساز تو یه جای خیلی خوب خریدیم. دوستش دارم. البته به لطف خوش فکری و حرکت به موقع بابایی صاحب اینجا شدیم.  🤑 

این چند ساله چند تا سفر رفتیم. مهر93 رفتیم استانبول (خیلی خوش گذشت) -  اردیبهشت94 کیش (خوب نبود) -  مهر 95 گرجستان (هواعالی بود) و  پاییز96 استانبول (خیلی حال داد) و  آذرماه 97 رفتیم قشم (هتل آتامان) که خیلی خیلی خوش گذشت. 😉 حالا یه روز خاطرات هر کدومو برات می نویسم.

راستی 93 تا 95 ارشد خوندم.  مدیریتIT ، که خیلی عاشقش شدم.

آخرهای ارشد شروع کردم به خوندن آلمانی.  و کلی زحمت کشیدم و بالاخره آبان 97 آزمون گوته قبول شدم. مدرکA2 را گرفتم و وارد این موسسه که میخواستم شدم. 😊  الانم کلاسام 6 صبح تا 7:30 صبحه. خدایی انگیزه قوی دارم برای درس خوندن . وگرنه هیچ کس مثل من حاضر نیست صبح زودی کلاس بره. 😉 به جز توووو که عاشق یادگیری خواهی بود.

راستی دندون درد دایی علی خیلی بهتره. تکلیفش معلوم شد. الانم ادامه ماجراشه.  اون 12 میلیون رو تونست از دادگاه رای مثبت بگیره و دیروز 6 میلیون از پولش را پس گرفت. خیلی خوشحال شدیم. 😉😇

روز تولد بابایی 2 بهمن 97 کلی سورپرایزش کردم. با ایده های خوشگل موشگل🤭  سالگرد ازدواجمون 17 اسفند97،   با جمله آلمانی به بابایی تبریک گفتم. 😊 روز مرد 29 اسفند 97 براش نیم سکه کادو خریدم . البته کادو تولد هم جزئش بودااااا. خدایی خیلی خوشحال شد. 😂  دایی محمد هم رفته استانبول کار میکنه. الانم دبی هست.بعدش میره کابل واسه اجرای پروژه و  خداراشکر خیلی راضیه. انشالله بتونه پول خوبی جمع کنه و زندگیش را سروسامون بده. 😉

امروز بین تعطیلاته. فردا نیمه شعبان هست. دوست دارم بهت خبر بدم که وقت سفارت مون تعیین شده.  2019/5/21 ...دارم مدارکمون را جمع و جور میکنم... راه سختی انتخاب کردم. ولی هیجانش رادوست دارم. امیدوارم اونجا موفق بشم  و در کنار بابایی خوشحال تر و خوشبخت تر از قبل تحصیل کنم. این روزا فشار زیادی دارم. دیسک کمرم  دوباره خیلی خیلی درد گرفته. دکتر خارابیان گفته من 2 تای دیگه از مهره هام تحت فشار شدیده و میگه دیسکم پاره شده. قبلا مهره 4و 5 کمرم مشکل داشت. ولی ظاهرا  الان مهره های 2و 3هم تحت فشار شدیده. ... همش فیزیوتراپی و خلاصه این Status را گذاشتم توی واتساپ:

دیدی ظرفیت بالاست. صبح ها میرم کلاس، بعدش هم شرکت.

فکرکردی عصرها خالیه، با دیسک و سیاتیک داستان شروع شد....

حالا عصرا بعد از شرکت،  بدوبدو میرم فیزیوتراپی، کشش ستون فقرات، و ....   باشه مشکلی نیست. به قول آلمانیا  "کاین پُقوبلم" .

 خداجون، ازساعت 8:30 شب که میرسم خونه، برنامه ام تا 5 صبح خالیه. اگه موردی بود، سوال نکن، خودت بزار.  البته تو این ساعات، کشش ده کیلویی ستون فقرات بهم وصله.

 

روزتون مبارک (روز پدر واسه بابایی اینو گذاشتم)

یه بار رئیس حالم را گرفت. خیلی خیلی ناراحت شدم. چون حرفش درست نبود. زنگ زدم به بابایی.. بهش نگفتم چرا حالم بده ولی اون حرفای قشنگی بهم زد. انگار منتظر این حرفا بودم. منم این عکسو گذاشتم تو stats  و خیلی حالمو خوب کرد. هووووراااا به بابایی خودمون

سالگرد ازدواجمون بود و میخواستم به بابایی بگم من یادم نمیره . واسه همین این مدرکو گذاشتم تو Status واتساپ.... البته ساعت 7 عصر خودش یادش اومد.  البته میگفت از صبح منتظر بوده که من بهش تبریک بگم.... منم زرنگی کردم گفتم من یادم بوده. اینم مدرک😀😘😍

پسندها (3)

نظرات (2)

🥀نوزیتا🥀🥀نوزیتا🥀
31 فروردین 98 13:21
عزیزم خوشحالم که دوباره به وب متن میزارید خونه جدیدتون هم مبارک باشه 
مامانمامان
28 شهریور 98 12:07
سلام دوست عزیز نینی وبلاگی. خوشحالم با وبلاگتون آشنا شدم و بااجازتون بعنوان دنبال کننده اضافش کردم.خوشحال میشیم شماهم به ما سر بزنید و دنبالمون کنید
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به سینامنش می باشد