سینامنش

کارشناسی ارشد، استانبول و ارتقاء

1393/8/30 21:27
نویسنده : مومو
157 بازدید
اشتراک گذاری

سلام مامان جون. مدتها بود که فرصت نکردم بنویسم.

اواخر شهریور ماه خدا یه حالی بهم داد که هنوزم باورم نمیشه. کارشناسی ارشد قبول شدم. راستش برام نقطه پیشرفته ولی بابایی خوشحال نشد. راه میره میگه : "مسخره بازیه...سر پیری درس خوندنت گرفته..."

میبینی ترو خدا چجوری ضد حال می زنه....

جمعه 11 مهر تا 16 مهر رفتیم استانبول. ولی شانش ما خوردیم به تعطیلات عید قربان و تعطیلات اونها...همه مرکز خریدهاشون تعطیل بود. نتونستیم خرید زیادی بکنیم. بابا همش میگفت اگه هستی بود براش کلی چیز می خریدم.

راستی من از اول آبان 93 هم سمت سرپرستی گرفتم. این هم برام خیلی عالی بود. البته حجم کارا هم وحشتناک شده....

راستش بابایی خیلی دلتنگ توست. وقتی من خیلی جدی گفتم که تو رو دوست ندارم، ناراحت شد و ..... فعلا چند روزه با هم سرسنگین هستیم.... من اطلا حوصله تو رو ندارم و بابات خیلی مشتاق اومدن توست.... البته اون هم تحت تاثیر دیگران دوست داره بیایی. ولی من چون میخوام ارشد بخونم مقاومت میکنم..... البته تو اتاق هم نداری. قسطامون هم تموم نشده...

دایی علی هم سرش خیلی شلوغه... دیگه دیگه .....دعا میکنم خاله و دایی هات هم زودتر ازدواح کنند و زودتر خوشبخت بشن تا واسه تو جا باز بشه.

آقا سعید شوهر فرشته هم حدود یک ونیم ماه است که سرطان گرفته و ... همه واسش ناراحت هستند....انشااله خدا شفاش بده.

فعلا از دست بابات کم حوصلم.... تا بعد ....  بای بای

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به سینامنش می باشد