سینامنش

جراحی مادرشوهر

خوشگلم، پسرم، عشقم، 🌿🌿🌿🌿سالهاست برات ننوشتم. ولی حرف زیاده، ناراحتی و خوشحالی های زیادی پیش اومده که بی خبری!!😉😉😉😉😉😉😉😉 🐳🐳🐳 از آبان 1388 تا پایان سال 1399 در مناطق ... بودم. بخاطر دکتر بیکار شدم. میگن عدو سبب خیر شود، نمیدونم درسته یا نه! 😍😍😍 سال 1400، سال خوبی بود، بعد از عید، یک استاد خصوصی زبان گرفتم تا شهریور کلاسام طول کشید و ب1 دو تا ماژول قبول شدم. لزن60 و شقایبن 89 شدم و هوقن59 گند زدم، بعدش داشتم میخوندم برای ب2 که رفتیم سفر قشم، بعد از سفر ، تولد 40 سالگی بابایی، یه سورپرایز گرفتم ، عکساشو پست کردم ولی انگار چشم و نظر کورمون کرد، چشم خوردم، آخرین تولد و آخرین سورپرایزی بود که گرفتم. بعدش یه دعوایی شد که هنوز تو دلمه. شو...
22 شهريور 1401

وقت سفارت

سلام مامان جون . یه سه سالی بود که برات هیچی ننوشته بودم و بات حرف نزده بودم. خیلی اتفاقها افتاده که بی خبری..... هیجانات زیاد؛ خوبی، بدی و خلاصه داستانهای زیادی را پشت سر گذاشتیم. آخرین باری که برات نوشتم مال خرداد 95 هست  و بعدش من از اون شرکت اومدم بیرون. بعد از 13 سال و کلی خاطره .....بعدش (با قرارداد گلستان وسیمرغ) رفتم بیمه. از بیرون اومدنم خیلی راضی بودم. تجربیات خوبی نصیبم شد.  ممنون که دعامون کردی. محل کارم الان اومده منطقه آزاد که دوستش دارم.😉 راستی اونوقتها ما تو خونه 45 متری شهنواز بودیم. الان یه آپارتمان 75 متری خوشگل موشکل نوساز تو یه جای خیلی خوب خریدیم. دوستش دارم. البته به لطف خوش فکری و حرکت به موقع بابایی ص...
31 فروردين 1398

دعا کن...

اگه من از این شرکت برم پس تو کی میخوای بیایی؟؟؟ دعا کن حالا که استعفا دادم با افتخار از این شرکت برم و یا اینکه با افتخار بمونم. دعا کن خدا همتی بهم بده پایان نامه ام تموم بشه و مقاله بشه. دعا کن دندون درد دایی علی اون جور که صلاحش هست خوووب بشه. دعا کن دایی محمد اوون شغل خوبی که دوست داره و در شااااانش هست پیدا کنه. دعا کن خاله محبوبه خوشبخت بشه. برامون دعا کن اگه صلاحمون در اومدن توووهه، پس توی تابستون بیایی. ولی در بهتررین شرایط بیا. عزیزم تو برامون فقط دعا کن.  از فرشته ها بخواه برامون دعا کنند.         ...
25 خرداد 1395

شیرین زبونی های بابات

بچه همش میگه بابا ، مامان در طول روز منو اذیت میکنه.... اگه بیام تو دلش جا نباشه لقد میزنم... هر چی بچه بگه من گوش میدم... هر چی بخواد براش میخرم... حرف حرف بچه است... هرچی بگه گوش میکنم... بچه فقط برند می پوشه... خودم براش از آلمان و ترکیه می خرم.... ایرانی نمی پوشه ها... آخه تو چه بچه ای هستی     هاااااا یه بار صدای باباتو ضبط کردم فردا اگه خستتتتم کردی مدرک رو رو کنم بگم کی بود شیرین زبونی میکرددد. ...
25 خرداد 1395

من دارم خاله میشم.

سلام خوشگلم. این روزا حال خوشی ندارم. دایی علی خیلی دندووووون درد داره و از عید روحیش خوب نیست .  دایی محمد، خاله جون، مامان جون و ... همه بخاطر دندون درد دایی علی ناراحت هستند. فکر همه مشغوله... ایشالله بزرگ شدی برات میگگم این دندون چه میکنه با آدم اگه پوسیده باشه و به عصب برسه. مامان فاطی هم مشهده. با خواهراش و زن داداش ش ... امیدوارم بهشون خوش بگذره. و برای هممون دعا کنه   دیروز رفتیم کلاس آلمانی، سخت بود، به بابات گفتم بچه باید تو آمریکا به دنیا بیاد... آلمانی سخته شب هم رفتیم خونه عمو حمید و خاله سها.... دلم گرفته بود... ولی خوب شد که رفتیم. خاله سها خیلی مهربونه.  راستی من دارم خال...
11 ارديبهشت 1395

دلنوشته- خونه 2خواب- بررسی آلمان

سلام مامانی. خوبی؟ مدتها بود بهت سر نزده بودم و مطلب نذاشته بودم. اما امروز دلم خواست برات بنویسم. بابایی تصمیم گرفته آلمان را یه بررسی کنه. میگه: "هستی دلش میخواد اونجا به دنیا بیاد... بچه میگه بابا من کلاسم بالاست لباس مارکدار میپوشمااااا... ایران به دنیا نمیام. آلمان یا آمریکا به دنیا میام.... " واسه همین تصمیم بابات ، جمعه با بابات داریم میریم کلاس آلمانی.... میگه منو نمی بره. خودش تنها میره آلمان تا بررسی کنه. اما منم باید آلمانی بلد باشم خووووو اینم حرفای جدید باباته: "... میگماااا بچه دار نشیم اما اگه بچه دار شدیم مامانش باید کار را ببوسه بزاره کنار بچه بزرگ کنه..."    از بحث آلمان که ...
6 ارديبهشت 1395

علوسی علوسی

سلام مامان جون علوسی علوسی دایی علی روز 5 شنبه 27 فروردین 94 با آیدا جون ازدواج کردند. ایشالله خوشبخت بشن. خیلی براشون آرزوی خوشبختی دارم. بابایی خیلی دلش برات تنگ شده. میگه اگه هستی بود باهاش بازی میکردم. اگه هستی بود پیش من میخوابید و ... خلاصه منو دیووووووونه کرده. یه بار سه قلو دید تو خیابون میگفت خیلی حال میده. از هرکدوم خسته شدی میری با اون یکی بازی میکنی!!! همش میگه خونمون رابزرگ کنیم. تا جا واسه اومدن تو باشه.  ولی خیلی درگیر درسا و کار هستم. وقت نمیکنم دنبال خونه باشم. عزیزم با یه کلاس خوب هم آشنا شدم که در مورد تربیت فرزند دوره گذاشته بود. خیلی خوشحالم که شرکت کردم. موسسه ماد بود. جردن. نبش آناهیتا... نکته ای...
29 فروردين 1394

16 آذر روز دانشجو و خبر ناگوار ...

سلام مامان جون. دوست ندارم خبر بدی بدم. ولی ....  شوهر فرشته  (آقا سعید)در روز یکشنبه 16 آذر 1393 ساعت 9 شب در بیمارستان مدرس بر اثر سرطان خون و سرطان مغز استخوان فوت کرد. 3 شنبه تشییع شد و 5 شنبه هم سوم و هفتم گرفتند . خدا به فرشته صبر بده.  فرشته 24سالشه و سعید 32 ساله... تنها یک و نیم سال زندگی مشترک داشتند. یک هفته بعد از مسافرت به شمال پاهاش سیاه شد و شروع کرد به درد گرفتن و ....  از 7 مهر رفت بیمارستان و 16 آذر فوت کرد. سرطانش تنها 70 روز طول کشید.... بچه نداشتند.... من خیلی وقتها خوودم را جای فرشته گذاشتم. از اینکه خدایی ناکرده همچین انفاقی سر بابایی بیاد و .... هرچی فکر میکنم واقعا خیلی خیلی سخته... ...
22 آذر 1393

کارشناسی ارشد، استانبول و ارتقاء

سلام مامان جون. مدتها بود که فرصت نکردم بنویسم. اواخر شهریور ماه خدا یه حالی بهم داد که هنوزم باورم نمیشه. کارشناسی ارشد قبول شدم. راستش برام نقطه پیشرفته ولی بابایی خوشحال نشد. راه میره میگه : "مسخره بازیه...سر پیری درس خوندنت گرفته..." میبینی ترو خدا چجوری ضد حال می زنه.... جمعه 11 مهر تا 16 مهر رفتیم استانبول. ولی شانش ما خوردیم به تعطیلات عید قربان و تعطیلات اونها...همه مرکز خریدهاشون تعطیل بود. نتونستیم خرید زیادی بکنیم. بابا همش میگفت اگه هستی بود براش کلی چیز می خریدم. راستی من از اول آبان 93 هم سمت سرپرستی گرفتم. این هم برام خیلی عالی بود. البته حجم کارا هم وحشتناک شده.... راستش بابایی خیلی دلتنگ توست. وقتی م...
30 آبان 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به سینامنش می باشد